مابانو

ساخت وبلاگ
برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید در زمانهای قدیم درست در وسط اقیانوس یک جزیره بود که یک قبیله کوچیک افریقایی اونجا زندگی می کردند. کایلا دخترکوچولوی زرنگی بود که هر روز صبح سبدش رو برمیداشت و به وسط جزیره میرفت و از درختها میوه میچید و برای خانواده اش می آورد.. […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 22:25

روزی روزگاری در زمان های بسیار قدیم در سرزمینی دور ملکه و پادشاهی زندگی میکردند . ملکه بسیار مهربان و دوست داشتنی بود . تنها غم زندگی ملکه زیبا این بود که آرزو داشت فرزندی داشته باشه. یه روز زمستونی ملکه کنار پنجره بازی از چوب سیاه آبنوس نشستو به برف بیرون نگاه کرد.ملکه مشغول […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 22:25

برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید درست وسط جنگل یک برکه بزرگ بود که حیوانات مختلفی توی اون زندگی می کردند.. اردک کوچولو که اسمش طلایی بود به همراه مامانش توی برکه زندگی می کردند. طلایی کنجکاو و ماجراجو بود و عاشق گشت و گذار توی برکه.. اون هر روز صبح به […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 22:25

یکی بود یکی نبود. کنار برکه مرغ ماهی خواری به همراه جوجه های کوچیکش زندگی می کرد. اون هر روز صبح از لونه اش بیرون می اومد و دنبال غذا می گشت تا برای جوجه هاش بیاره .. این بخش از قصه رو میتونید با صدای قصه گوی اختصاصی وولک بشنوید: دوست داری این قصه […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 22:25

روزی روزگاری ، دختر کوچیکی تو دهکده ای نزدیک جنگل زندگی می کرد. دخترک هروقت بیرون می رفت یه شنل با کلاه قرمز تنش می کرد، برای همین مردم دهکده اونو شنل قرمزی صدا میکردن. یه روز صبح شنل قرمزی از مادرش خواست که اگه ممکنه بهش اجازه بده تا بره و مادربزرگش رو ببینه. […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید شایلی دختر کوچولویی بود که راستش رو بخواید یه کم خجالتی بود. سلام کردن و حرف زدن با بقیه برای شایلی کار خیلی آسونی نبود. عصرها که صدای بازی بچه ها جلوی خونه شون می پیچید شایلی هم بیرون می اومد تا کمی قدم بزنه.. بچه […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

تو این قسمت بزغاله ها آماده میشن تا برن شهر و مسابقه زورآزمایی بزرگ رو از نزدیک ببینن… به نظرتون کدوم حیوون، برنده مسابقه زورآزمایی امسال میشه؟؟!!! برای شنیدن این قصه بامزه، روی دکمه زیر کلیک کنید و وارد شوید: مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

در یک جنگل دور افتاده که پر از درخت‌های میوه و سرو و کاج و گل‌ها و گیاه‌های سبز و زیبا بود و آب و هوای بسیار با صفا داشت گروه زیادی از حیوانات و مرغ‌ها و جانوران گوناگون زندگی می‌کردن. مثل میمون‌ها، خرگوش‌ها، گرازها، آهوها، بزها ، کبوترها و خیلی از مرغ‌های صحرایی. و […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

چند روز از ماجرای حمله به شنگول و منگول و حبه ی انگور و فرار اونا از چنگال گرگ بدجنس گذشته بود. مامان بزی به بزغاله ها گفته بود که دیگه هیچ وقت نباید گول حرفای هیچ غریبه ای رو بخورن و باید همیشه به حرف اون گوش بدن. بزغاله ها هم که این بار […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید روزی روزگاری توی یک صحرای گرم و خشک حیوانات مختلفی زندگی می کردند. یک ظهر آفتابی که خورشید نور گرمش رو به زمین می تابوند مارمولک کوچولو که اسمش لیزی بود روی زمین داغ دراز کشیده بود و آفتاب میگرفت و چرت می زد. لیزی در […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید یکی بود یکی نبود. توی یک حیاط قدیمی بالای یک درخت چنار یک لانه بود که دو تا پرنده قهوه ای و آبی توی اون زندگی می کردند. یکی از روزها پرنده آبی با بی حوصلگی گفت:” من دیگه از این لونه خسته شدم.. دوست دارم […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید روزی روزگاری در زمانهای خیلی قدیم توی یک دشت سرسبز و پر از علف سه تا بز زندگی می کردند که با هم برادر بودند به اسم های بزبزی و بزدونه و بزبزک.. این بخش از قصه رو میتونید با صدای قصه گوی اختصاصی وولک بشنوید: […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

برای شنیدن این قصه به صورت صوتی وارد شوید روزی روزگاری در کنار جاده ای که به جنگل میرسید و نزدیک به درختهای بلند چنار، سه تا پرنده به اسم های قرمز و زرد و آبی روی یک سیم برق نشسته بودند و آواز می خوندند.. بعد از آواز خوندن و چهچهه زدن قرمز به […] مابانو...
ما را در سایت مابانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mahban بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 14:42

خبرنامه